در اتاقی ساده، دور میزی دراز، سیزده مرد نشستهاند. شب است و نسیم آرامی از پنجرههای باز به داخل میوزد. مردی در میانه، با نوری الهی در چهره، نان را میشکند و جامی پر از شراب به دست دارد. چشمانش آرام، اما دلش سنگین است؛ چرا که میداند یکی از آنان، که همچون برادری در کنارش نشسته، خیانت خواهد کرد.
در سمت چپ، یکی سر بر شانهاش گذاشته، شاید با حس دلبستگی یا ترس از آنچه پیش روست. دیگران، هر کدام به شکلی واکنش نشان میدهند؛ یکی ناباورانه دست بالا برده، دیگری در گوش همراهش نجوا میکند، و چند نفر با خشم یا تردید به هم مینگرند.
نان، شراب، و دستانی که به هم میرسند، نماد عهدی ابدیاند. این لحظه، فراتر از یک وعدهی غذاییست. اینجا، رازها برملا میشوند، عشق آزمایش میشود، و سرنوشت جهان، در سکوت این اتاق، نوشته میشود.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.