در ساحل شبانگاهی، درست جایی که دریا آینهی آسمان میشود، زن و مردی در آغوش یکدیگر رقصیدند. ماه، به بزرگی یک خورشید، پشت سرشان طلوع کرد و نور زرد و نقرهایاش، لباس زن را به هزاران رنگ تبدیل کرد؛ گویی هر رشته از دامنش، جریانی از ستارههای کهکشان بود که بر ساحل جاری میشود.
مرد با کلاهش خم شد تا پیشانی او را لمس کند، و در همان لحظه، نسیم موهای زن را به شعلههایی از نور بدل ساخت. موجها آرام عقب میرفتند، انگار خود دریا هم برای این عشق جاودان جا باز کرده بود.
آنها نه تنها با هم میرقصیدند، بلکه در حقیقت، با جهان، با ماه، با ستارهها و با جریان زندگی یکی شده بودند. عشقی که نه در زمان، که در ابدیت جریان داشت.

دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.