در آیندهای نهچندان دور، جایی که انسانها دیگر با چهرههای واقعی خود در خیابانها قدم نمیزنند، زنی به نام «لیا» در میان هزاران لایه از داده، حافظه و طراحی مصنوعی، بهدنبال یک چیز گمشده بود: هویت.
او از فلز و نور ساخته شده بود، اما درون چشمهای آبی و براقش، هنوز چیزی انسانی میدرخشید. هر قطعه از صورتش—مربعهای طلایی، آبی، و مشکی—نمایانگر یک خاطره، یک احساس، یا شاید یک دروغ بودند.
لیا در دنیایی زندگی میکرد که در آن، چهرهها همانند ساختمانها طراحی میشدند: دقیق، خیرهکننده، اما توخالی. هر شب، وقتی که سیستم مرکزی شهر خواب میرفت، او روبروی آئینهای مجازی میایستاد، و لایهها را یکییکی کنار میزد. پشت هر مربع، یک حقیقت کوچک دفن شده بود.
او میخواست بداند: آیا هنوز چیزی از خودش باقی مانده؟ یا فقط یک پازل پیچیده است که دیگر هیچوقت کامل نخواهد شد؟
در نهایت، وقتی آخرین لایه را برداشت، تنها چیزی که دید… نور بود.
نه چهرهای، نه حافظهای—فقط یک درخشش ناب که شاید همان چیزی بود که همیشه بهدنبالش بود: آزادی.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.