در دوردستترین گوشهٔ هستی، جایی که فیزیک و خیال به هم میپیوندند، منظومهای به نام آلوریا وجود داشت. در این منظومه، سیارات نه تنها میچرخیدند، بلکه نفس میکشیدند، رنگ عوض میکردند، و با یکدیگر ارتباط ذهنی داشتند.
در مرکز آلوریا، خورشیدی درخشان میتابید که نه فقط نور، بلکه آگاهی میپراکند. سیارهای آبیرنگ به نام نایرا، حافظ تعادل بود و برفراز آن، حلقهدارترین سیاره به نام سارون، با حلقههایی که اطلاعات کیهانی را ثبت میکرد، گردش میکرد.
در گوشهای دیگر، ژوما، سیارهای با رگههای آتشین و انرژی بیپایان، رویاروی ویرا، سیارهای سبز و رازآلود، قرار داشت. آنها میان جنگ و صلح، رقصی ابدی داشتند، گویی که در جدالی بیانتها برای کنترل روح کهکشان بودند.
در میانهی تصویر، جایی که کهکشانها همچون گلهای نورانی میچرخیدند، درگاهی پنهان وجود داشت. افسانهها میگفتند این درگاه، به “نقطهی آغاز” بازمیگردد؛ جایی که نخستین سیاره آفریده شد و اولین اندیشه شکل گرفت.
اما تنها موجودی که میتوانست راز این درگاه را کشف کند، یک شهابسنگ کوچک و تنها بود که در مدار نایرا پرسه میزد… منتظر لحظهای که جهان برای شنیدن داستانش آماده شود.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.