در قلعهای بلند که بر فراز تپهای پوشیده از گلهای رنگارنگ ایستاده بود، خورشید همیشه در آسمان میدرخشید و ابرهای رنگی اطراف آن میرقصیدند. پلههای سنگی از دروازهی چوبی به باغهای پرشکوه میرسیدند، جایی که رازهای نهفته در دل زمین منتظر کشف شدن بودند.
زیر آن تپهی گلها، تونلی پنهان بود که به دنیایی دیگر میرفت؛ دنیایی پر از جادو و قصههای ناتمام. هر روز، نور خورشید و نسیم خنک کوهستان، زندگی را به قلعه و باغها بازمیگرداند، و رازها همچنان منتظر کسی بودند که آنها را پیدا کند.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.