در دل کوههای آبی و سر به فلک کشیده، کاخی با سقفهای فیروزهای و دیوارهای طلایی، آرام گرفته بود. هر صبح، وقتی خورشید زرد رنگ از پشت کوهها طلوع میکرد، نورش پل سنگی کوچک را به رنگ طلایی مینشاند و انعکاسش را در آب زلال زیر پل منعکس میکرد.
مردم روستاهای اطراف اعتقاد داشتند که این کاخ، خانهی روحی است که نگهبان طبیعت است و درختهای پیر زرد و سبز اطرافش، خاطرات سالها را در خود پنهان دارند. در زیر این پل، آبشار کوچکی به آرامی جاری بود و صدای ملایم آن، مثل نوای یک موسیقی بیکلام، آرامش را به دل هر رهگذری میداد.
روزی، پسری جوان تصمیم گرفت به کاخ برود و راز آن را کشف کند. وقتی وارد کاخ شد، دید که هر پنجره به سوی یک دنیای متفاوت باز میشود، دنیایی که در آن صلح و دوستی حکمفرما بود و همه موجودات با هم در هماهنگی زندگی میکردند.
او فهمید که کاخ مهآلود، نماد تعادل و آرامش است؛ جایی که باید انسانها یاد بگیرند چگونه با طبیعت در هماهنگی زندگی کنند، مثل انعکاس پل در آب، بیوقفه و بینقص.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.