در دل جنگلی پوشیده از برف، جایی که شاخههای کاج با رد برف سفیدپوش شدهاند، روباه مادری فرزندش را در آغوش گرفته بود. ماه کامل در آسمان میدرخشید و نور نقرهایاش روی زمین برفی میتابید. صدای آرام شب، فقط با صدای افتادن برفکها شکسته میشد.
بچهروباه که از بازی در برف خسته شده بود، در گرمای پشم نرم مادرش آرام گرفت. چشمانش بهتدریج بسته شد، و لبخندی از رضایت بر لب داشت.
مادرش با نگاهی پر از مهر به او نگریست. در آن لحظه، هیچ سرمایی نمیتوانست گرمای این عشق را کمرنگ کند.
دانههای برف همچنان میباریدند، و زمستان با همه سردیاش، تبدیل به فصلی گرم برای قلبهایی شده بود که برای هم میتپیدند.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.