در شهری کوچک و پر از گل و رنگ، دختری جوان به نام کیکی زندگی میکرد. او یک جادوگر بود که سوار بر جارو پرندهاش، سفارشهای مردم را در فروشگاه «تحویل کیکی» میرساند. هر بار که کیکی پرواز میکرد، سبدی پر از گلهای رنگارنگ به همراه داشت که مانند نگینهای نورانی در آسمان میدرخشیدند.
در کنار کیکی، گربه سیاه وفادارش همیشه با کنجکاوی و شجاعت همراه بود، دستش را به نشانه سلام به مردم شهر تکان میداد. روزها پر از نور و عطر گلها بود و راه پلهای که به خانه کیکی ختم میشد، همیشه با قدمهای او روشن میشد.
یکی از روزها، وقتی کیکی به پرواز در آمد، باد ملایمی از میان شاخههای گلها گذشت و تمام شهر را با عطر جادو و شادی پر کرد. مردم از دیدن جادوی کیکی شگفتزده شدند و امیدهایشان را در دل بهار به پرواز درآوردند.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.