در دل شهری که گنبدهای طلاییاش به آسمان میرسیدند، دختری جوان به نام پریزاد هر روز با لباسهای رنگین و گلدوزیهای استادانه، از دل خاطرات کهن قصهها را زنده میکرد. گلهای پررنگی که بر سرش چون تاجی از بهار میدرخشید، هرکدام حکایتی از امید، عشق و زندگی داشتند. دستانش به آرامی در هوا میرقصید، انگار با هر حرکت، قصهای از گذشتگان را در دل باد مینشاند.
پریزاد با گامهای خود، پلی میان تاریخ و امروز بود؛ پلی که یادآور شکوه هنر و فرهنگ مردمش بود. در پس زمینه، شهر باشکوه با گنبدهای بلندش به نظاره نشست، گویی از دل هزاران سال، نگهبان خاطرات و داستانهای نهفته بود. این رقص، نه تنها رقص یک زن، بلکه رقص زندگی و میراث بود که نسل به نسل منتقل میشد.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.